خرد شدن، بخشیدن، امرزیدن، معاف کردن، پول رسانیدن، وجه فرستادن. narrow (فعل) خرد شدن، خرد کردن، خرد ساختن، محدود کردن، باریک شدن، باریک کردن. flag (فعل) خرد شدن، سنگ فرش کردن، پرچم دار کردن، پرچم زدن ...
Moreخرد شدن لغتنامه دهخدا. خرد شدن . [ خ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ریزه ریزه شدن . بپاره های کوچک شکستن . (یادداشت بخط مؤلف ). شکستن بقطعات خرد. صِغَر. (دهار). انفراک .
Moreخِرَد، داشتن دانش، شعور، فهم، تجربه و بصیرت، اکتسابی و نیز فهم ذاتی به همراه قابلیت کار بستن آنهاست. در بسیاری از دینها و فرهنگها بر اهمیت خرد تکیه شدهاست و از فضایل بهشمار رفتهاست همچنین لازم است ذکر شود که عده ای از ادیبان و نویسندگان به تفاوت میان خرد و هوش تأکید داشته و بر این باور بودهاند که خرد اکتسابی و هوش مادرزادی است و نمیتوان آنها را یکی دانست؛ عده ای نیز میان خرد و عقل هم تفاوت قائل شده و عقل را لطمه پذیر از خرد دانستهاند بنابراین میتوان نزدیکترین واژه به خرد را دانایی دانست. کسروی در آغازین جملات کتاب «در پیرامون خرد» َش میگوید:
Moreلغتنامه دهخدا خرد. [ خ ُ ] (ص ) کوچک که در مقابل بزرگ است . (از برهان قاطع). ضد بزرگ . (از غیاث اللغات ) (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ). صغیر. صُغار. (بحر الجواهر). کوچک . کم جثه . (از ناظم الاطباء). مقابل کلان . (یادداشت مؤلف )
Moreدیکشنری ترجمیک مجموعه ای غنی و پویا از لغات ترجمه شده توسط مترجمان ترجمیک است. دیکشنری فارسی به انگلیسی و انگلیسی به فارسی به شما کمک می کند معنای لغات را به خوبی پیدا کنید.
Moreلغتنامه دهخدا. خرده . [ خ ُ دَ / دِ ] (ص ، اِ) ریزه هر چیز را گویند. (برهان قاطع). ریزه ٔ هر چیز از قبیل چوب و امثال آن . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ).
Moreفرهنگ فارسی معین. نمایش تصویر. معنی. خرد. معنی 1 - عقل . 2 - ادراک ، دریافت . مترادف درك، آگاهي، ادراك، بينش، دانايي، حكمت، دانش، عقل، علم، فراست، لب، فهم، نقيبت، هوش. متضاد كبير، بالغ، بزرگ سالم ...
Moreمعنی واژهٔ خرد کردن در فرهنگ فارسی معین به فارسی، انگلیسی و عربی از ... اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل ... آیا بهدنبال ...
Moreخرد. [ خ ِ رَ ] (اِ) عقل . (برهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ). دریافت . عقل . ادراک ...
More